اعتراف میکنم یه روز خیلی از دنیا سیر شده بودم 10 یا 11 ساله بودم. خلاصه قصد خودکشی گرفتم عزم و جزم کردم دیگه باید خودم و بکشم اول تصمیم گرفتم سرم و محکم بزنم تو دیوار بعد فک کردم که درد زیاد داره بعدش رفتم سراغ چی؟ آفرین قرص . یکی خوردم گفتم کمه دوتا خوردم دیگه خیالم راحت که میمیرم اما ، اما بعدش مثل...پشیمون شدم حالا هی انگشت میزنم که بیاد بالا مگه میاد خلاصه با هزار پشیمونی رفتم پیش بابام که موضوع رو بهش بگم گفتم بابا اگه کسی دوتا قرص آموکسی سیلین رو با هم بخوره چیکارش میشه ؟ بابام هم یه نگاه معنی دار به من کرد و گفت: آموکسی سیلین یه آنتی بیوتیک یعنی هر چی که کرم داره می کشه. منم شاد و شنگول که دیگه کرم ندارم و بدنم آنتی ویروس شده رفتم پی بازی. یادش بخیر چه دورانی بود حیف که چه زور دیر شد.
ارسال نظر برای این مطلب
درباره ما
حالا که مجبورم با ساز زندگی برقصم ، قشنگ میرقصم...... هرگاه در اوج قدرت بودی به حباب فکر کن..... زندگی مثه تاب بازیه، اگه تند برم سرم گیج میره و اگه آروم برم حوصلم سر میره........... بین من و دیگران چیزی نیست جز دیوارهایی که خودم ساختم......... اینجا مهم نیست چه باشی ، مهم آن است از تو چه بگویند . . . با “هیچ کس نبودن” بهتراست از حضور اشتباه درکنار کسی بودن . . . انسان پدیده ای غریب است : به فتح هیمالیا می رود به کشف اقیانوس آرام دست میابد ، به ماه و مریخ سفر می کند تنها یک سرزمین است که هرگز تلاش نمی کند آن را کشف کند و آن دنیای درونی وجود خود است . . .
اطلاعات کاربری
لینک دوستان
آرشیو
نظرسنجی
مطالب وبلاگ چه موضوعاتی باشد؟
پیوندهای روزانه
آمار سایت